مدرسه دخترانه پروین اعتصامی واقع در گوهردشت مدرسه دخترانه پروین اعتصامی با مدیریت فرشته نجفی با بیش از 35 سال سابقه آموزشی و مدیریتی آخرین مطالب
نويسندگان پنج شنبه 25 اسفند 1390برچسب:, :: 1:43 :: نويسنده : سایت پروین اعتصامی
به یارو میگن : 2*2 چند میشه؟ میگه: 5 تا! میگن: برو بابا، 4 تا میشه! میگه: آخه من از یه راه دیگه رفتم
با کلی شوق و ذوق رفتم خونه ، میگم پدر جان استادمون گفت بین همه ی کلاس ها من بالاترین نمره رو گرفتم ! میگه : ببین دیگه بقیه چقدر خنگن !!!
تو صف نانوایی بودم یارو اومده میگه آقا اینجا صف نانواییه؟ گفتم پـَـــ نــه پـَـــ داریم قطار بازی میکنیم هوهو چی چی !
۷ ﺑﺎﺭ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﻫﻢ بگو “ﭼﺴﺐ , ﭼﯿﭙﺲ , ﺳﺲ؟”
یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:, :: 19:33 :: نويسنده : سایت پروین اعتصامی
چهار حکایت خواندنی از بهلول ![]() روزی بهلول به حمام رفت، ولی خدمتکاران حمام به او بی اعتنایی نمودند و آن طور که دلخواه بهلول بود او را کیسه ننمودند.
با این حال بهلول وقت خروج از حمام ده دیناری که به همراه داشت یک جا به استاد حمام داد. کارگران حمامی چون این بذل و بخشش را بدیدند، همگی پشیمان شدند که چرا نسبت به او بی اعتنایی نمودند. بهلول باز هفته دیگر به حمام رفت. ولی این دفعه تمام کارگران با احترام کامل او را شستشو نموده و بسیار مواظبت نمودند. ولی با اینهمه سعی و کوشش کارگران، بهلول به هنگام خروج فقط یک دینار به آنها داد. خدمتکاران حمامی متحیر گردیده پرسیدند: سبب بخشش بی جهت هفته قبل و رفتار امروزت چیست؟ بهلول گفت:مزد امروز حمام را هفته قبل که حمام آمده بودم پرداختم و مزد آن روز حمام را امروز می پردازم تا شما ادب شده و رعایت مشتری های خود را بکنید !!! یک روز عربی ازبازار عبور میکرد که چشمش به دکان خوراک پزی افتاد از بخاری که از سر دیگ بلند میشد خوشش آمد تکه نانی که داشت بر سر آن میگرفت و میخورد ! هنگام رفتن صاحب دکان گفت تو از بخار دیگ من استفاده کردی وباید پولش را بدهی !!! مردم جمع شدن مرد بیچاره که از همه جا درمانده بود بهلول را دید که از آنجا میگذشت از بهلول تقاضای قضاوت کرد ... بهلول به آشپز گفت آیا این مرد از غذاي تو خورده است؟ آشپز گفت نه ولی از بوی آن استفاده کرده است. بهلول چند سکه نقره از جیبش در آورد و به آشپز نشان داد وبه زمین ریخت وگفت : ای آشپز صداي پول را تحویل بگیر. آشپز با کمال تحیر گفت :این چه قسم پول دادن است؟ بهلول گفت مطابق عدالت است : کسی که بوی غذا را بفروشد در عوض باید صدای پول دریافت کند ! فردی چند گردو به بهلول داد و گفت: بشکن و بخور و برای من دعا کن. بهلول گردوها را شکست ولی دعا نکرد. آن مرد گفت: گردوها را می خوری نوش جان، ولی من صدای دعای تو را نشنیدم! بهلول گفت: مطمئن باش اگر در راه خدا داده ای خدا خودش صدای شکستن گردوها را شنیده است...! شخص تنبلي نزد بهلول آمده و پرسيد : مي خواهم از كوهي بلند بالا روم مي تواني نزديكترين را ه را به من نشان دهي؟ بهلول جواب داد: نزديكترين و آسانترين راه : نرفتن بالاي كوه است !!! کشکول شیخ بهایی
ندیم سلطان، حکیمی را به صحرا دید که علف می چید و می خورد. گفتش که:
اگر به خدمت شاهان درمی آمدی، نیازمندخوردن علف نمی شدی،
پاسخ داد: تو نیز اگر علف می خوردی، نیازمند خدمت شاهان نبودی.
چند حکایت خواندنی از بایزید بسطامی
نقل است که گفت: «آن کار که بازپسین کارها دانستم، پیش از همه بود و آن رضای مادر بود...آنچه در جمله مجاهدات و ریاضات غربت می جستم، در آن یافتم که شبی مادر از من آب خواست. در کوزه و در سبوی آب نبود. به جوی رفتم و آب آوردم. مادر در خواب شده بود. شبی سرد بود. کوزه بر دست داشتم. چون از خواب درآمد، آگاه شد. آب خورد و مرا دعا کرد که دیده کوزه بر دست من فشرده بود. گفت: چرا از دست ننهادی؟ گفتم: ترسیدم که تو بیدار شوی و من حاضر نباشم...
*
نقل است که شیخ از پس امامی نماز می کرد. پس امام گفت: یا شیخ! تو کسبی نمی کنی و از کسی چیزی نمی خواهی. از کجا می خوری؟ شیخ گفت: صبر کن تا نماز قضا کنم، که نماز از پی کسی که روزی دهنده را نداند، روا نبود...
*
...گفت: در همه عمر خویش می بایدم که یک نماز کنم که حضرت او را بشاید و نکردم...گفتم: الهی من جهد کردم تا در خور تو بود اما نبود، در خور بایزید است. اکنون تو را بی نمازان بسیارند، بایزید را یکی از ایشان بگیر...
*
...و گفت: مرید را حلاوت طاعت دهند، چون بدان خرم شود ، شادی او، حجاب قرب او گردد.
*
و گفت: علامت آنکه حق او را دوست دارد آن است که سه خصلت بدو دهد. سخاوتی چون سخاوت دریا، شفقتی چون شفقت آفتاب و تواضعی چون تواضع زمین...
سه شنبه 16 اسفند 1390برچسب:, :: 14:22 :: نويسنده : سایت پروین اعتصامی
امروز دانش آموزان مدرسه با سلیقه و ابتکاری خاص جشنواره چای را برگزار کردند . با تشکر از برگزار کنندگان جشنواره چای سنتی ( ارغوان ناصری فر ، پریماه نظرعلیان ، مهسا زارع ، زهرا ارجعی ، هدیه شاهمیری ، سارا احمدی ، کتایون ذبیحیان ) و با تشکر از برگزار کنندگان جشنواره چای ژاپنی (صنوبر نقاش زرگر ، پارمیس هدایتی ، یومیکا چراغی ، پریسا ناصربخت ، پارمیدا شاه محمدی ) برای دیدن عکس به ادامه مطلب بروید ... ادامه مطلب ... دو شنبه 15 اسفند 1390برچسب:, :: 2:1 :: نويسنده : سایت پروین اعتصامی
شنبه 13 اسفند 1390برچسب:, :: 23:23 :: نويسنده : سایت پروین اعتصامی
رئيس: خجالت نميكشي تو اداره داري جدول حل ميكني؟ كارمند: چكار كنيم قربان، اين سروصداي ماشينها كه نميذاره آدم بخوابه!
تست فيزيك كنكور : سرعت نور چه قدر است؟ 1- بد نيست 2- خوب
است 3- الحمدالله 4- تو خوبي؟
سپاس و ستايش دانشگاه آزاد را ، که ترکش موجب بي مدرکي است و به کلاس اندرش مزيد در به دري ، هر ترمي که آغاز مي شود موجب پرداخت زر است و چون به پايان رسد مايه ضرر ، پس در هر سال دو ترم موجود و بر هر ترمي شهريه اي واجب ..... از جيب و جان که بر آيد ...... کز عهده خرجش به در آيد
![]()
يه پيرمرد چاخانه داشته خاطره تعریف میکرده، میگه: ما سال چهل و نه با دو نفر دعوامون شد، البته سال چهل و نه که مثل الان نبود دو نفر خیلی بود
عروس ميره گل بچينه ، شهرداری ميگیرتش
يه نفر ميره جوراب فروشي ميگه آقا جوراب ميخوام فروشنده ميگه:مردونه ؟يارو دست ميده ميگه: مردونه
یک شنبه 7 اسفند 1390برچسب:, :: 21:4 :: نويسنده : سایت پروین اعتصامی
خنده موجب تقویت سیستم ایمنی بدن می شود.
![]() کودکانی که بیشتر از گیاهان و سبزیجات و مواد خام غذایی می خورند از دیگران با هوش ترند.
![]()
شنبه 6 اسفند 1390برچسب:, :: 13:53 :: نويسنده : سایت پروین اعتصامی
تولد انسان روشن شدن کبریتی است و مرگش خاموشی آن! بنگر در این فاصله چه کردی؟!! گرما بخشیدی...؟! یا سوزاندی...؟!!
درمقابل سختیها همچون جزیره اى باش که دریا هم با تمام
زنده یاد دکتر علی شریعتی:
دوستان خوب پادشاهان بی تاج و تختی هستند که بر دلها حکومت میکنند شنبه 6 اسفند 1390برچسب:, :: 13:42 :: نويسنده : سایت پروین اعتصامی
به دوستم میگم دارم واسه چند روز میرم آبادان. میگه واسه کار داری میری؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ یه دماسنج خریدم دارم میرم تو دمای بالای 50 درجه تستش کنم ![]() رفتم الکتریکی می گم آقا سه راهی دارین؟ میگه سه راه برق؟!!!
پـَـَـ نــه پـَـَــــ سه راه آذری، دربست ![]()
یارو نشسته کنار خیابون نوک دماغش چسبیده به زمین. دوستم میگه : معتاده؟!
میگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ میخواد انعطاف بدنشو به رخ بکشه ![]() تو صف بربری نوبتم شده یارو میگه بربری میخوای؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ اومدم از شاگردت تایپ یاد بگیرم ![]()
با ماشین افتادیم ته دره یارو میگه زنگ بزنم آمبولانس بیاد؟ جمعه 5 اسفند 1390برچسب:, :: 18:7 :: نويسنده : سایت پروین اعتصامی
پروین اعتصامی زاده ۲۵ اسفند ۱۲۸۵ ۱۷ مارس ۱۹۰۷در تبریز، درگذشت ۱۵ فروردین ۱۳۲۰ ۴ آوریل ۱۹۴۱ فرزند یوسف اعتصامی (اعتصامالملک آشتیانی) فرزند میرزا ابراهیم آشتیانی فرزند ملا حسن فرزند ملا عبدالله فرزند ملا محمد فرزند ملا عبدالعظیم آشتیانی می باشد. مادرش اختر فتوحی (درگذشتهٔ ۱۳۵۲) فرزند میرزا عبدالحسین ملقب به مُقدّم العِداله و متخلص به "شوری" از واپسین شاعران دوره قاجار، اهل تبریز وآذربایجانی بود.وی تنها دختر خانواده بود و چهار برادر داشت.او در شهر تبریز به دنیا آمد نام اصلی او "رخشنده" است. یوسف اعتصامی، پدر پروین نویسنده و مترجم بود. وی در آن زمان ماهنامه ادبی «بهار» را منتشر می کرد. او در سال ۱۲۹۱ به همراه خانوادهاش از تبریز به تهران مهاجرت کرد؛ به همین خاطر پروین از کودکی با مشروطهخواهان و چهرههای فرهنگی آشنا شد و ادبیات را در کنار پدر و از استادانی چون دهخدا و ملک الشعرای بهار آموخت. در دوران کودکی، زبانهای فارسی و عربی را زیر نظر معلمان خصوصی در منزل آموخت. وی به مدرسه آمریکایی IRAN BETHEL می رفت و در سال ۱۳۰۳ تحصیلاتش را در آنجا به اتمام رسانید. سپس مدتی در همان مدرسه به تدریس زبان و ادبیات انگلیسی پرداخت. پروین در نوزده تیر ماه ۱۳۱۳ با پسر عموی پدرش «فضل الله همایون فال» ازدواج کرد و چهار ماه پس از عقد ازدواج به کرمانشاه به خانه شوهر رفت. شوهر پروین از افسران شهربانی و هنگام وصلت با او رئیس شهربانی در کرمانشاه بود. اخلاق نظامی او با روح لطیف و آزاده پروین مغایرت داشت. او که در خانهای سرشار از مظاهر معنوی و ادبی و به دور از هر گونه آلودگی پرورش یافته بود پس از ازدواج ناگهان به خانهای وارد شد که با طبع او سازگاری نداشت و نهایتا همراهی این دو طبع مخالف نتوانست دوام یابد و سرانجام این ازدواج ناهمگون به جدایی کشید و پروین پس از دو ماه و نیم اقامت در خانه شوهر با گذشتن از مهریه اش در مرداد ماه ۱۳۱۴ طلاق گرفت. با این همه او تلخی شکست را با خونسردی و متانت شگفت آوری تحمل کرد و تا پایان عمر از آن سخنی بر زبان نیاورد و شکایتی ننمود. در سالهای ۱۳۱۵ و ۱۳۱۶ در زمان ریاست دکتر عیسی صدیق بر دانشسرای عالی، پروین به عنوان مدیر کتابخانهٔ آن، مشغول به کار شد.او ۳۵ سال داشت که درگذشت. پروین به تشویق ملکالشعرای بهار در سال ۱۳۱۵ دیوان خود را توسط چاپخانه مجلس منتشر کرد، ولی مرگ پدرش در دی ماه ۱۳۱۶ در سن ۶۳ سالگی، ضربه هولناک دیگری به روح حساس او وارد کرد که عمق آن را در مرثیهای که در سوگ پدر سرودهاست، به خوبی میتوان احساس کرد:
پروین اعتصامی عاقبت در تاریخ ۱۵ فروردین ۱۳۲۰ در سن ۳۵ سالگی بر اثر ابتلا به بیماری حصبه در تهران درگذشت و در حرم فاطمه معصومه در قم در مقبرهٔ خانوادگی به خاک سپرده شد.یکی از معروفترین آثار او که هم اکنون در کتاب فارسی قرار دارد شعر بلبل و مور است. روین برای سنگ مزار خود نیز قطعه اندوهباری سروده که هم اکنون بر لوح نماینده مرقدش حک شده است.
پیوندهای روزانه پيوندها
|
|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
![]() |